کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



زبانحال مسلم بن عقیل علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : مرتضی محمودپور     نوع شعر : مرثیه     وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل     قالب شعر : غزل    

قـرار بـیـقـرارم ای حـسین جان            به عشق تو سرِ دارم حسین جان
مـیـان کـوفــیـان تـنـهــای تـنـهـا            گـرفـتـارم گـرفـتارم حسین جان


سـر بـازار حـرفـی مـن شـنـیـدم            دهد این حرف آزارم حسین جان
مـهـیـای جـدالِ بـا تـو هـســتـنـد            الا نـور شب تـارم حـسـین جـان
سـپــردم دخـتـرم را دسـتـت آقـا            ز دوریش اگر زارم حسین جان
فــدای دخـتــرانـت دخــتــر مـن            همه دار و ندارم ای حسین جان
دو
طـفـل کوچکـم قـربان اصغر            به راهت سرگذارم ای حسین جان

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر حذف شد! لازم به ذکر است در زمان دستگیری و شهادت حضرت مسلم هیچ صحبتی از کشتن سیدالشهدا علیه‌السلام و غارت و ... نه در بین مردم و نه حتی در دارالأماره کوفه نبوده است چنانچه ابن زیاد در پاسخ وصایای مسلم پاسخ می­دهد « حسین هم اگر به کوفه نیاید با او کاری ندارم » مردم نیز بخاطر تهدیدهای ابن زیاد و ترس از جانشان مسلم را تنها گذاشتند و او را یاری نکردند سران قبایل نیز به طمع سکه های زر مسلم را تنها گذاشتند. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید

بــرای اکـبــر تـو نـقـشـه دارنـد            به سینه غصه دارم ای حسین جان
دراینجا حرف عباس رشید است            به کوفه گر علمدارم حسین جان
ز
خلخال و ز معجـر حرفها بود            دگر طاقت ندارم ای حسین جان

زبانحال مسلم بن عقیل علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : مرضیه عاطفی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

کـوفـه نـیا؛ از آمـدن صرفه نظر کن            از این سفر آقای من صرفه نظر کن
از دست خود انگـشترت را دربیاور            از خیرِ کهنه پیـرهن صرفه نظر کن


دربــارۂ ســرنـیــزه‌هـای زهــر آلـود            با خواهرت حرفی نزن، صرفه نظر کن
از کــربـلا از نـیــنــوا از قـاضـریـه            از هر کجا غیر از وطن صرفه نظر کن
این تن بـمـیـرد دخـتـرانت را نـیـاور            دارند دسـتـان بـزن صرفـه نظـر کن
از نـامـۀ بی‌غـیرتِ خـنجـر فـروشان            از مردم پیمان شکن صرفه نظر کن
از پـیکـرت چیزی نـمی‌مـانـد! بیا از            آوردنِ حـتی کـفـن صرفـه نظـر کـن

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر حذف شد! لازم به ذکر است در زمان دستگیری و شهادت حضرت مسلم هیچ صحبتی از کشتن سیدالشهدا علیه‌السلام و غارت و ... نه در بین مردم و نه حتی در دارالأماره کوفه نبوده است چنانچه ابن زیاد در پاسخ وصایای مسلم پاسخ می­دهد « حسین هم اگر به کوفه نیاید با او کاری ندارم » مردم نیز بخاطر تهدیدهای ابن زیاد و ترس از جانشان مسلم را تنها گذاشتند و او را یاری نکردند سران قبایل نیز به طمع سکه های زر مسلم را تنها گذاشتند. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید

دیـدم خـریـده حـرمـلـه تیـر سه شعبه            جان رباب از آمدن صرفه نظـر کن!

زبانحال مسلم بن عقیل علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : محسن راحت حق نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

در میانِ کوچه‌ها بدجور سرگردان شدم            بی‌کس و تنها در این وادی غم، حیران شدم
پشتِ من خالی شد از این مردمِ بی‌عاطفه            چون عمویم مرتضا در کوچه‌ها گریان شدم


کاش می‌شد تا خبردارت کنم کوفه نیا            ظاهراً مسدود شد راه و منم زندان شدم

از در و دیوار می‌بارد فقط خنجر زدن            طینتِ اینجاست نامردی ببین باران شدم
حضرت ارباب جای تو در قلبِ من است            عاشقت هستم دوباره بی‌سر و سامان شدم
شکر می‌گـویم که در سردفـترِ کرببلا            دومین آئینه‌ام که در رهت قـربان شدم
دست‌هایم بسته شد مانندِ
حیدر ای خدا            یادم افـتاد از مدیـنه آتشِ سـوزان شدم

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر تغییر داده شد! همانگونه که کتب: تاریخ الامم والملوک ۵ /۳۷۵؛ اللهوف ۴۰؛ مُثیرُالأحْزان ۱۱۲؛ الکامل فی‌التّاریخ۱۱ /۱۱۶؛ بحارالأنوار۴۴ /۳۳۸؛ منتهی‌الآمال ۳۶۵؛ نفس‌المهموم ۸۲؛ مقتل امام حسین ۱۵۳؛ مقتل مقرّم ۵۶؛ قمقام ۲۸۵؛ مقتل جامع ۱ /۴۸۴ ذکر شده است اولین شهید کربلا کسی به نام سلیمان معروف به ابارزین است که همزمان با مسلم بن عقیل نامۀ سیدالشهدا را برای اهالی بصره برد، ابن زیاد ملعون قبل از آنکه به کوفه بیاید در شهر بصره سلیمان را به شهادت رساند سپس به کوفه آمد

شکر می‌گـویم که در سردفـترِ کرببلا            اولین آئـینه‌ام که در رهت قـربان شدم

مدح و شهادت حضرت مسلم بن عقیل علیه‌السلام

شاعر : مجتبی خرسندی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

نکرده است به عهدش کسی وفا مسلم            رسـیده‌ای به سـرانجـام مـاجـرا مسلم

عـلی نـدیـده وفـا از اهـالی این شهـر            نشـسـته‌ای به امـیـد وفـا چـرا مسـلم؟


نمـاز مغـرب اگر صد هـزارتا باشند            دوباره یک نفـری مـوقـع عـشا مسلم

دوچشم مردم این شهر کور خواهد شد            اگر اشـاره کـند بـرقـی از طـلا مسلم

ببین که مردتر از مردهاست پیرزنی            امـید نیـست به این قـوم بی‌حـیا مسلم

شب نجات تو از دست شبه مردان است            هزار شکر که دیگر شدی رها مسلم

نـمانـده راهی و تو بی‌پـنـاهی و بـاید            فـقـط بلـنـد کـنی دسـت بر دعـا مسلم

رسیـده‌ای به سرانجام و حـیلـۀ کوفی            ببـین خـیال تو را بـرده تا کجـا مسلم

اگـر چه از سـر دارالإمـاره می‌افـتی            سـرت نـمی‌رود اما به نـیزه‌ها مسـلم

هـزار شـکـر خـدا را دگـر نـمی‌مـاند            تن تو روی زمین زیر دست و پا مسلم

ولی قـرار شده تشـنه لب شهید شوی            بـه احـتـرام لـب شـاه کــربـلا مـسـلـم

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت مسلم بن عقیل علیه‌السلام

شاعر : محمود یوسفی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

بلی، محرم شدن حال و هوای دیگری دارد           ولی حاجی ما سعیش صفای دیگری دارد

به قربانش که قبل عید قربانی قربان شد           به روی دار این حاجی منای دیگری دارد


پشیمان‌ها همه در دل دعاگوی نجات او           ولی مسلم به روی لب دعای دیگری دارد

دلیل اشک هایش نیست قطعا جان ناقابل           سفیر انگار در دل غصه‌های دیگری دارد

تو شاهد باش ای دارالاماره داستانش را           بگو در کوفه مسلم کربلای دیگری دارد

سرش را داد تن هم بر زمین افتاد، لب تشنه           هلا این مقتدا خود مقتدای دیگری دارد

سرانجام حدیث عاشقی وصلی ست جاویدان           به پای عشق جان دادن بهای دیگری دارد

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت مسلم بن عقیل علیه‌السلام

شاعر : علی انسانی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

ای جان میهمان، ز چه تن پاره پاره‌ای؟            جایت به چشم‌هاست، چرا بر قناره‌ای؟

آن گـریه‌ها ز وصل، به لبخـند شد بدل            دیشب تو، ابر بودی و امشب ستاره‌ای


دیشب سرت به دامن دیـوار کوچه بود            امـشـب چه سربـلـنـد به دار الامـاره‌ای

تو با شکاف لب، به چه کس می‌دهی سلام؟            بر بـام رفـته، یا که به دارُالـزّیـاره‌ای؟

مـردم پی نـظـارۀ تـو جـمـع گـشـتـه‌انـد            امّا تو بر جـمـال که، گـرم نـظـاره‌ای؟

بـر بــازدیـد دیـشـب تـو امـشـب آمــدم            افـسـوس من پـیـاده، ولی تو سـواره‌ای

: امتیاز

زبانحال مسلم بن عقیل علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : وحید قاسمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

کوفه دل بستگی‌اش را به تو ابراز نکرد            در زدم خانه به خـانه، احـدی باز نکرد

خسته از راه، دعا کن به دو راهی نخورد            هیچ مـردی به در بـسـته الـهـی نخـورد


غیر از این طوعه در این شهر ندیدم مردی            کاش می‌شـد به تو پیـغـام دهم برگـردی

کاش می‌شد به تو پیـغـام دهـم، کوفه نیا            به علی‌اصغـر شیرخواره قـسم کوفه نیا

دیدن حرمـله دلـشـوره به جـانم انداخت            جـملۀ « کـوفه نـیا » را به زبـانم انداخت

پیـنۀ مُـهـر به پیـشـانی شان توطـئه بود            قول این طائـفـۀ چرب زبان تـوطئه بود

پشت پای بـدی از دوست نـماها خوردم            زخـم از نـیـزۀ تـکـفـیر به فـتوا خـوردم

کوچه گردی شده کارم، همه رفتند حسین!            راه برگـشت ندارم، همه رفـتـند حسین!

حق اولاد عـلی نیست چـنان بی‌مِـهـری            گـریـه‌ام بـنـد نمی‌آیـد از این بی‌مِـهـری

روضه‌هـایم به تو بـسـیار شباهـت دارد            اشکـم از غـربت گـودال شـکـایت دارد

سـر دروازه رسـیـدی، طلـب بـاران کن            با لب تـشـنه مـرا فـاتحه‌ای مهـمـان کن

غم نخور! چون که شنیدی به پرم سنگ زدند            به فـدای سر زینب به سـرم سنگ زدند

: امتیاز
نقد و بررسی

با توجه به اینکه تصریح بر شش ماهه بودن در کتب تاریخی متقدم و معتبر نیامده است و این موضوع برای اولین بار در قرن سیزدهم در کتاب ذخیرۀ الدارین آمده است بیت زیر تغییر داده شد

کاش می‌شد به تو پیـغـام دهـم، کوفه نیا            به علی‌اصغـر شش ماهه قـسم کـوفه نیا

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر حذف شد. زیرا همانطور که شیخ صدوق در امالی مجلس ۱۹ ص ۱۴۳، علامه مجلسی در بحارالأنوار جلد ۴۵ صفحه ۱۰۰، شیخ عباس قمی در نفس المهموم ص ۱۳۲ و منتهی الآمال ج ۲ ص ۷۴۶، مقتل جامع ج ۲ ص ۶۴۰ و دیگر کتب معتبر آمده است این دو کودک پس از شهادت سیدالشهدا در کربلا به اسارت درآمدند و ابن زیاد دستور داد آنها را در زندان کوفه نگاه دارند.

سر به دیوار غـریـبی نگذارم چه کنم؟!            دست دشـمن پـسرانم نـسـپارم چه کنم؟!

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر حذف شد! زیرا بر اساس روایات مستند ابن زیاد سر حضرت مسلم را به شام فرستاد. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

در دل خاک، دلم خـون جگرت می‌ماند            سـر دروازه سـرم مـنـتـظـرت می‌مـانـد

زبانحال مسلم بن عقیل علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : علیرضا خاکساری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل مثنوی

هرچه گشتم شهر کوفه مالک اشتر نداشت            مسلم درمانده غیر طوعه همسنگر نداشت

شهـر بود و قـصۀ مـسـلم فـروشی بـلال            در وجودش ذره‌ای از غیرت مادر نداشت


انتظارم از سلیمان بیش از اینها بود حیف            هیچ کس مانند او حرف مرا باور نداشت

نامه بود از جانبش هر روز دستت می‌رسید            کـفتر نامه‌برش ای‌کاش اصلا پر نداشت

لشگـر ابن زیاد از معجـزات سکه است            ابن مرجانه میان چنته غیر از زر نداشت

 تشـنۀ خـون تـمـام بـسـتـگـان حـیـدرانـد            کوفۀ نامرد دست از کشتن من برنداشت

در عجب از حکم قاضی القضات کوفه‌ام            تیغ می‌زد بر تو گرچه دست بر خنجر نداشت

زجـرهای شهـر می‌آیـند چـنگـم می‌زنند            حرف دارم می‌زنم با کینه سنگم می‌زنند

از دل از دشمنی لبـریز می‌تـرسم حسین            از سپاه شهر نفرت خیز می‌ترسم حسین

پیر مردان حریصی را به چـشـمم دیده‌ام            از عصای چوبی ناچـیز می‌ترسم حسین

در ضمیر من لـبانت خـود نمایی می‌کـند            از وجود خیزران هم نیز می‌ترسم حسین

طـاقـت دیــدن نـدارم کـوره‌ای از آتـشـم            می‌روم پـیش قـدم‌های تو قـربـانـی شـوم

مـسـلـم امـا پـیـرو اسـلام ایـنـان نـیـسـتـم            تا بفـهـماند به عـالـم من مسـلـمان نیـستم

بـر سـر دار بـلا با سـر نه با پـا می‌بـرد            پیکرم را دشـمـنت برعکـس بالا می‌برد

این بدان معنی‌ست که حرمت ندارد این بدن            بی‌عـبـا و بی‌عـمـامـه بـی‌ردا و پـیـرهـن

محض خوشـنودی امثال سنان و حـرمله            پیکرم را می‌بـرند آخر به سـوی مـزبـله

با غم غربت چه بر روز من آوردی حسین            کاش می‌شد از میان راه برگردی حسین

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر حذف شد! لازم به ذکر است در زمان دستگیری و شهادت حضرت مسلم هیچ صحبتی از کشتن سیدالشهدا علیه‌السلام و غارت و ... نه در بین مردم و نه حتی در دارالأماره کوفه نبوده است چنانچه ابن زیاد در پاسخ وصایای مسلم پاسخ می­دهد « حسین هم اگر به کوفه نیاید با او کاری ندارم » مردم نیز بخاطر تهدیدهای ابن زیاد و ترس از جانشان مسلم را تنها گذاشتند و او را یاری نکردند سران قبایل نیز به طمع سکه های زر مسلم را تنها گذاشتند. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

پرسه می‌زد در پی تیر سه شعبه حرمله            کاش که بازار کوفه دیگر آهنگر نداشت

خـنجر کـندی نـشانم می‌دهـد شـمر لعـین            از همین تیغ نگـشته تیز می‌ترسم حسین

دختران خویش را قول غنیمت داده است            خیلی از خولی و چشم هیز می‌ترسم حسین

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و همچنین عدم رعایت توصیه‌های علما و مراجع حذف شد، در بحث غارت معجرها دو نکته مهم باید مورد توجه قرار بگیرد ۱ـ موضوع غارت معجر بر فرض بر اینکه صورت گرفته باشد با آنچه متاسفانه بصورت عام در اشعار آورده می‌شود بسیار متفاوت است، لازم است بدانیم در عرب آن زمان قسمتی از حجاب زنان (معجر)، پارچه‌ای بوده که در مقابل صورت قرار می‌گرفته و این جزء حجاب بوده است؛ همچنان‌که هم اکنون نیز در عراق، عربستان و بسیاری از کشورهای اسلامی این‌گونه حجاب دارند، از این‌رو حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در خطبه‌اشان در مجلس یزید فرمودند: وَ أَبْدَیتَ وُجُوهَهُنَّ تَحْدُو بِهِنَّ الْأَعْدَاءُ مِنْ بَلَدٍ إِلَی بَلَدٍ؛ دختران سول خدا را با صورت باز، شهر به شهر در معرض دید مردم قرار دادی! لذا آنچه در غارت معجرها مطرح است حذف این روبند صورت‌ها بوده است نه اینکه نعوذ بالله اهل بیت کشف حجاب شده‌اند همچنان که حضرت زینب سلام‌الله‌علیها هم بر همین موضوع اشاره می‌کنند که خود این نیز مصیبت بسیار بزرگ و دردناکی است ۲ـ گفتن و یادآوری غارت معجرها حتی در حد همان روبند صورت شایسته و سزوار اهل بیت نیست!!!  آیا اگر خود ما روزی ناموسمان به هر دلیلی همچون باد و... برای لحظاتی نتوانند حجاب خود را حفظ کنند آیا دوست داریم که یکسره به ما متذکر شوند که در فلان روز چادر خواهر، مادر و یا همسرمان را باد برده و ....  آیا ما از تکرار این حرف ناراحت نمی‌شویم؟؟ پس به هیچ وجه شایسته نیست این فاجعۀ تلخ را حتی بر فرض صحت آن بازگو و تکرار کنیم!!!

پرده را بالا زدنـد از پیـش چـشمان تـرم            دخترت را دیدم اما بر سرش معجر نداشت

زبانحال مسلم بن عقیل علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مسمط

می‌نویسم رویِ هر دیـوار واویلا حسین            می‌نویسم با لـبی خـونـبار واویلا حسین

هر قدم تکـرار در تکرار واویلا حسین            می‌نـویـسم زیـرِ این آوار واویلا حـسین


وای از کوفه از این آزار واویلا حسین

من که دنیایم تویی؛ معنایِ دنیایم علی‌ست            من که غم‌هایم تویی آشوبِ شبهایم علی‌ست

دردِ امروزم تویی اندوهِ فردایم علی‌ست            آمدم در کوفه و گفـتم که آقایم عـلی‌ست

بارها گـفـتم عـلی، اینـبار: واویلا حسین

از علی گفتم ولیکن قلبِ طفلانم شکست            از علی گفتم ولی یک سنگ دندانم شکست

از عـلی گفتم ولی پهلوم می‌دانم شکست            آنقدر خوردم که این بازویِ بی‌جانم شکست

می‌زنم با دستِ بـسته زار واویلا حسین

دستگـیرم کـرده‌اند از بام می‌بـینم تو را            با تَنی پُر خون همین احرام می‌بینم تو را

می‌رسی با دخـتری آرام می‌بـیـنم تو را            بِینِ کـوفه در مـیانِ شـام می‌بـیـنم تو را

آه آه از زیـنب و انـظار واویـلا حـسـین

کوفه و در سینه‌ها بُغضِ غدیرش را ببین            وایِ من زنجیرهای سخت‌گیرش را ببین

کوچه‌ها را بام‌هایش را اسیرش را ببین            بوریایش را ببین تکه حصیرش را ببین

دارم اینجا قبلِ تو یک کار: واویلا حسین

جز غمت اینجا کسی دیشب پناهم داد نه            غیر طوعه هیچ کس در خانه راهم داد نه

پاسـخی بر الـتـمـاسـم بر نـگـاهـم داد نه            آن همه بیعـت دریغـا یک سـپاهم داد نه

دخترم را بر حـرم بـسپار واویلا حسین

هرکه اینجا بود حـتی انـدکی می‌زد مرا            آن یکی می‌بُرد من را این یکی می‌زد مرا

پیرمردی می‌کشید و کودکی می‌زد مرا            کاشکی جایِ یتـیمت کاشکی می‌زد مرا

دخترت هست و شب است و خار واویلا حسین

جان من حـتی بـرای آب اینجا رو مزن            یا برای کـودکی بی‌تـاب ایـنجا رو مزن

شرمگین از مادری بی‌خواب اینجا رو مزن            پیش این لبخـندها ارباب اینجا رو مـزن

رو مزن، آبی ولی بـردار واویلا حسین

آب نه از صبح تا حالا فقط غم خورده‌ام            آتش و سنگ و عصا و نیزه درهَم خورده‌ام

هرچه خوردم کم نیاوردم ولی کم خورده‌ام            با دو دستِ بسته سیلی‌های محکم خورده‌ام

وای من از کوچه و بازار واویلا حسین

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر تغییر داده شد زیرا چنانچه شیخ صدوق در امالی مجلس ۱۹ ص ۱۴۳، علامه مجلسی در بحارالأنوار جلد ۴۵ صفحه ۱۰۰ ، شیخ عباس قمی در نفس المهموم ص ۱۳۲ و منتهی الآمال ج ۲ ص ۷۴۶، مقتل جامع ج ۲ ص ۶۴۰ و دیگر کتب معتبر آمده است این دو کودک پس از شهادت سیدالشهدا در کربلا به اسارت درآمدند و ابن زیاد دستور داد آنها را در زندان کوفه نگاه دارند.

پاسـخی بر الـتـمـاسـم بر نـگـاهـم داد نه            نه به من، جا بر دو طفل بی‌گناهم داد نه

مطالب مصرع اول مستند نبوده و بیشتر به جهت تنگنای قافیه مطالب تحریف شده

پیرمردی می‌کشید و کودکی می‌زد مرا            کاشکی جایِ یتـیمت کاشکی می‌زد مرا

بند های زیر به دلیل تحریفی بودن مطالب حذف شد! نحوه مبارزه و زخمی شدن حضرت مسلم مغایر مطالب زیر است و چنین اشعاری نشانگر عدم مطالعه مقاتل توسط شاعر محترم است. لازم به ذکر است در زمان دستگیری و شهادت حضرت مسلم هیچ صحبتی از کشتن سیدالشهدا علیه‌السلام و غارت و ... نه در بین مردم و نه حتی در دارالأماره کوفه نبوده است چنانچه ابن زیاد در پاسخ وصایای مسلم پاسخ می­دهد « حسین هم اگر به کوفه نیاید با او کاری ندارم » مردم نیز بخاطر تهدیدهای ابن زیاد و ترس از جانشان مسلم را تنها گذاشتند و او را یاری نکردند. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

یک نفـر آمد نوک نیـزه به پهلویم کشید            یک نفر با چکمه‌اش بدجور بر رویم کشید

خنجـرش را کافری آمد به اَبرویم کشید            حلـقۀ زنجـیـر آورد و به بـازویم کـشیـد

نالـه‌ام شد با تَـنی خـونبار واویلا حسین

مَردم اما گریه‌ام تقصیرِ تیرِ حرمله است            جانِ تو ذهنم فقط درگیرِ تیر حرمله است
بین کوفه صحبتِ تاثیرِ تیر حرمله است            گرچه عُمری تیر دیدم، تیر، تیر حرمله است

دیدم و گـفـتم ولی دشـوار واویلا حـسین

زبانحال مسلم بن عقیل علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : غزل

خامـوشم و هر زخـم تـنم راست ترانه            با ذکر تو خـون از دهـنم گـشته روانه

گـشتم سپـر تـیر غـمت کوچه به کوچه            آتش به سرم ریخت عدو خانه به خانه


آتـش چه کـنـد با بـدن خـسـتـه‌ام از بام            من کز جگـرم شعـله کشد بی‌تو زبـانه

دادنـد هــمـه بـا سـرانـگـشـت نـشــانـم            از بس که بُود بر رُخم از سنگ نشانه

غم نیست اگر خـصم بَرَد بر سر دارم            یک عمر مرا دار غـمت بوده به شانه

بـین شـهـدای تـو که مـظـلـوم زمـانـنـد            مظلـوم ندیده است چو من چشم زمانه

من طوطی بـسـتان غـم و درد و بلایم            زخــم بــدنـم لالـه و اشـکــم شـده دانـه

سردار سرافراز تو می‌بودم و افسوس            بـر دامـن دیــوار، سـرم بــوده شـبـانـه

(میثم) هـمه آلـوده‌ای و بـهـر نـجـاتـت            جـز مهـر حسین بن عـلی نیست بهـانه

: امتیاز

زبانحال مسلم بن عقیل علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : سیدپوریا هاشمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

ای داد بـیـداد از غـریـبی از اسـیـری            من‌ روی بام قصرم‌ و تو درمسـیری

من ‌مَـردم اما پـیـش هر نـامـرد رفـتـم            آواره شـب تا صـبـح بـا پـا درد رفـتـم


چه زود عهد خویش را با ما شکستند            از ترس و حرص زر سرِ ما را شکستند

نـان تـو را خـوردنـد و دنـبال یـزیـدند            مثل عـلی من را به هر کوچه کـشیدند

این زخم لب این کاسه‌ها اصلاً بهانه‌ست            من تشنگی را دوست دارم‌ عاشقانه‌ست!

اینهـا که می‌گـفـتـند عـبـد‌ خـانـه‌زادنـد            از شـیــعــیـان مـخـلـص ابـن زیـادنـد

این ‌قـوم‌ از کـیـنـه دلی لـبـریـز دارنـد            در دست‌هـاشان سنگ‌هایی تـیز دارند

دادم عـقـیـقـم‌ را که فکـر شـر نبـاشند            تا بـعـد ازین دنـبـال انـگـشـتر نبـاشند

خیلی مراقب باش این کوفه سراب است            هرکوچه‌اش مثل بنی‌هاشم عذاب است

پائـین می‌افـتم‌ تا که تو پائین نیـوفـتی!            از بام می‌افـتم که تو از زین نیوفـتی!

من شمر را دیـدم که‌ دنبال خطـر بود            چشمم به آن خنجر که بسته بر کمر بود

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر تغییر داده شد!

چه زود عهد خویش را با ما شکستند            یاد حـسن کـردم نـمـازم‌ را شکـسـتـند

ابیات زیر به دلیل مستند نبودن و تحریفی بودن مطالب حذف شد!

با چـوب دسـتی زد به لب‌های کـبودم            آقـا فـقـط من فـکـر لب‌هـای تـو بـودم

آقا خـلاصه من به جـرم عـشق مـردم            یـاد تـنـور افـتـادم اصلا نـان نخـوردم

زبانحال مسلم بن عقیل علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن قالب شعر : مسمط

من که میر راستان و عـبد میر راستـینم            پای بند حقّ و دست حق بود در آستـینم

بی معین و یاورم امّا به حق یار و معینم            رهـروان وادی توحـید را عـین الیـقـیـنم


پیشـباز و پـیـشـتاز کـشـتـگـان راه دیـنم

مسـلـمم امّا به معـنی قـبـله‌گـاه مسلـمـینم

فردم و بـا فـرد فــرد عـالـم دل آشـنـایـم            با تن تـنهـا سـپاه فـتـح را صاحب لـوایم

با لب عطشان خروشان چشمۀ آب بقایم            کعبه‌ام، رکنم، منایم، مروه‌ام، سعـیم صفایم

یوسف مـصـر ولایـم عـیـسی دار بـلایم

پرتوی از طا و هایم جلوه‌ای از یا و سینم

شیر نوشیدم به مهر دوست از پستان مادر            خوش بود چوی گوی اگر در راه محبوبم فتد سر

طینتم را این چنین بسرشته از آغاز مادر            نیست بیم از کشتنم در بین این دریای لشکر

گر امیرالمؤمنین شیر خـدا بود و پیـمبر

من خـروشان شیر فرزند امیرالمؤمنـینم

محـرم اسـرار حـقّـم رازدار اهـل رازم            قبـلۀ اهـل نـیازم مـشعـل سـوز و گـدازم

جان به کف باشد به جانان دم به دم روی نیازم            خون سر آب وضویم سنگ کین مهر نمازم

بر سـردار محـبّت پـایـدار و سـرفـرازم

بر روی بام شهـادت کـشتۀ جان آفـرینم

مرد حق را خوش بود گر بهر حق آزار آید            سر شکسته دست بسته بر سر بازار آید

بارش تیغـش به سر از دشمن غـدّار آید            هر چه پیش آید خوش آید در ره دلدار آید

عالم ار خصمم شود یا خلق عالم یار آید

از ازل راهم یکی بوده است و تا آخر چنینم

کوفه‌ای که حکمرانش را، ستم گردیده عادت            ملتی از ترس و وحشت نزد وی آرد ارادت

حرف دین کفر است و حرف حاکم ظالم عبادت            مردم آزاده را جان باخـتن باشد سعادت

نیش دشمن خوشتر است از نوش ما را در شهادت

غم ندارم گر رسد تیر از یسار و از یمینم

برفراز دار غیر از حکم حق اجرا نکردم            قامت ذلّت به پیـش خصم یکتا تا نکردم

گرد حق پروانه سان گردیدم و پروا نکردم            بسته شد دستم ز پشت و ظلم را امضا نکردم

راه را بر دشمن قرآن و عترت وا نکردم

گر چه دشمن در فکند از بام بر روی زمینم

من که باشد از ولی الله لوای حق به دوشم            من که باشد آیه آیه نغـمۀ قـرآن سروشـم

با سکوت خویش کی دین را به دنیا می‌فروشم            خون حـقّم در ره حـق تا ابد باید بجوشم

در کمین خصم چون دریای آتش در خروشم

گرچه با نیرنگ باشد دشمن دون در کمینم

با سکوت خود کنم امضای هر بیداد، هرگز            باز دارم سینه را از ناله و فریاد، هرگز

وا کنم ره را به روی ظلم و استبداد، هرگز            سرنوشت دین به دست خصم بد بنیاد، هرگز

حق اسیر باطل و باطل بود آزاد، هرگز

کی گذارم دست بر روی هم و ساکت نشینم

تا که بنویسم به خون سرخ خود حکم امامم            کرسی تبلغ من دار است و حکم حق کلامم

تا به هر عصری رسد بر گوشی هر نسلی پیامم            پنـدهـا گـیـرنـد مردان الـهـی از قـیـامـم

گو ببُرّد خصم سر لب تشنه بر بالای بامم

موج نفـرت بر عـلیه‌ش تا ابد می‌آفـرینم

دوست دارم جان کنم ایثار راه آل طاها            دوست دارم سر دهم در راه دین تنهای تنها

دوست دارم بشکند در هم تنم از سنگ اعدا            دوست دارم زآتش جانان خود سوزم سراپا

دوست دارم یاد طفل کوچک فرزند زهرا

در به در در کوچه‌ها گردد و طفل نازنینم

تشنه بودم جام آبم داد چون خصم شریرم            گشت گلگون جام آب از خون رخسار منیرم

یافتم سرّی که باید با لب عطشان بمیرم            با لب عطشان بمیرم آب از دشمن نگیرم

آری آری آب کی از اهل آتش می‌پذیرم

من که آب کوثر آورده است ختم المرسلینم

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر تغییر داده شد. زیرا موضوع کندن چاه بر سر راه حضرت مسلم در منابع معتبر نیامده و این قصه برای اولین بار در قرن یازدهم بدون هیچ اسنادی در کتاب منتخب طریحی نقل شد که جدای از مستند نبودن موضوع این قصه از نظر عقلی هم درست نبوده و در هنگام جنگ فرصت چاه کندن نبوده است. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

در کمین خصم چون دریای آتش در خروشم            گو بکوشد بهر حفر چاه، دشمن در کمینم

زبانحال مسلم بن عقیل علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : حسن کردی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مثنوی

کوفه امـشب به پـریـشانی من می‌گـرید            به شب بی‌سـر و سـامـانی من می‌گرید

دوسـتانم همه یک پـارچه دشمن شده‌اند            سکه‌ها برق زدند و همه روشن شده‌اند


ای تو، تنهـا نـفـس دین خـدا مـولا جان            دین فروشی شده در کوفه نیا مولا جان

چونکه صد رنگ‌ترین مردم دنیا باشند            هر کجا سفـرۀ نان است همان جا باشند

نه نگـاهی نه پـنـاهی که شود تسـکـینی            می‌فـروشـنـد مرا در عـوض بـی‌دیـنـی

رسم جنگ آوری کوفه فقط نامردی‌ست            خنده بر گریۀ مهمان عوض هم دردی‌ست

طوعه امشب کمکم کرد شبیه یک مرد            کوفه اشـبـاح رجـال است بیا و برگـرد

دست این طایـفه آمادۀ سیـلی زدن است            شاهد این قضیه گونۀ مجروح من است

تا که بر نیزه سرت خطبه نخواند برگرد            تا که انگـشـتر و انگـشت بمـاند برگرد

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر حذف شد! لازم به ذکر است در زمان دستگیری و شهادت حضرت مسلم هیچ صحبتی از کشتن سیدالشهدا عليه‌السلام و غارت و ... نه در بین مردم و نه حتی در دارالأماره کوفه نبوده است چنانچه ابن زیاد در پاسخ وصایای مسلم پاسخ می­دهد « حسین هم اگر به کوفه نیاید با او کاری ندارم » مردم نیز بخاطر تهدیدهای ابن زیاد و ترس از جانشان مسلم را تنها گذاشتند و او را یاری نکردند.جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

کعب نی‌های عجیبی‌ست به دست مردم            حرف سوغـات بود بر لب مست مردم

شهرت مردم این شهر به کودک کشی است            اینکه این حرف دروغ است فقط دل خوشی است

 

زبانحال مسلم بن عقیل علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : سید رضا مؤید نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن قالب شعر : غزل

به شهـر کوفه غـریـبم من و پناه ندارم            به غـیـر دربـه‌دری‌ها پـنـاهـگـاه ندارم

شب گذشته به هر خانه جای بود مرا، لیک            به هیچ خانه در این شام تیره راه ندارم


ز خستگی‌ست به دیوار طوعه تکیه زدم من            و گرنه جـز به خـداوند تکـیه‌گاه ندارم

کِـشَـند جانب دارالامـاره با چه گـنـاهم            عزیز فاطـمه جز عـشق تو گناه ندارم

به زیر تیغـم و بالای بام وقت شهـادت            حسین از تو جز امـید یک نگـاه ندارم

به راه عشق تو سر می‌دهم که وای به حالم            اگر که حرمت عشق تو را نگاه ندارم

به اشتباه سوی کوفه خواندمت که بیایی            دریـغ مـهـلـت جـبـران اشـتـبـاه نـدارم

غم تو کرده سیه روز من که در همه عمرم            قـسم به خال تو یک نقـطۀ سـیاه ندارم

سـلام بر تو دهم لـیک با زبان اشارت            نگـاه من به تـو و طاقـت نـگـاه نـدارم

: امتیاز

زبانحال مسلم بن عقیل علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : سعید توفیقی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلین قالب شعر : غزل

یقـیناً آنچـنانکه زخـم دارد التهاب از پی            دم آخر رسید و می‌رسد روز حساب از پی

به زیر تـیغ می‌خـندم ولیکن گریه بارانم            که دارد خندۀ گل گریۀ تلخ گلاب از پی


بتاب از مکـه بر من آفـتاب عالم آرا که            شب ظـلـمانی کـوفه نـدارد آفـتاب از پی

اگر چه در به رویم بست کوفه با خودم گفتم            که هر در بستنی بی‌شبهه دارد فتح باب از پی

به یاد روزگاری که کنارت روز شب کردم            محیطم کرد دلتنگی وآمد اضطراب از پی

شدم تا سنگ باران امتداد سنگ را دیدم            پس از پیشانی‌ام پیشانی عالیجناب از پی

به دست بـاد دادم الـسلامم راکه می‌دانـم            یقینا خواهد آمد جانب کوفه جواب از پی

لب خونین من نگذاشت تا لب تر کنم از آب            جگر آهی کشید و خونجگر گردید آب از پی

مرا خجلت ز زهرا می‌کشد زیرا که با دستم            نوشتم نامه‌ای که بی‌گمان دارد عذاب از پی

حنا نایاب شد در کوفه وخون جبینم ریخت            سپیدی محاسن بی‌گمان دارد خضاب از پی

ز کوفه بی‌حیایی دیدم و آتش به جانم زد            غم جانسوز بی‌بی زینب و بی‌بی رباب از پی

به یاد اصغرت افتادم و گوش مرا پُر کرد            صدای گریه طفلانه و لالای خواب از پی

تمام ترسم از زیر گلوی شیرخوار توست            کمان هر چه کشیده تر شود دارد شتاب از پی

کمر بر قتل من بسته است فکر و ذکر ناموست            که پیش روست هتک حرمت و بزم شراب از پی

جسارت کار مرسوم است در کوفه چه باید کرد            که خلخال آنکه برده می‌برد قطعا نقاب از پی

کـنـیز دخـترانت دخـترم شاید به کار آید            که در لفافه دارد هر کنیزی انتخاب از پی

سخن کـوتاه باید کرد آقـاجان حـلالم کن            که قطعا روضه‌های باز دارد پیچ و تاب از پی

: امتیاز

مدح و شهادت مسلم بن عقیل علیه‌السلام

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل قالب شعر : ترکیب بند

فـروغ دیـده و دل‌هـاست مـسـلم            سـفـیر یـوسـف زهـراست مسلم

عبادت را به اشکـش داده زینت            شهادت را به خون‌آراست مسلم


مـه ذیحـجه بر لب‌های خشکـش            پیـام ظـهـر عـاشـوراست مسلـم

امـیــر بـی‌ســپـاه شــهــر کـوفـه            چو مولایش عـلی تنهاست مسلم

به یـاد حـنـجـر خـشـک امامـش            روان از دیـده‌اش دریاست مسلم

فـدا گشت و به قـاتـل داد مهـلت            خـدا را تا چه حد آقـاست مسلـم

شرف، آورده پیشانی به خاکـش

سـلام انــبـیـا، بــر روح پـاکـش

سر و جان و تنش بود و امامش            قـیـامـت بـود پــیـدا در قـیـامـش

دهان خـشکـیده، دل کانون آتش            دهان خونین به لب عرض سلامش

به بام کـوفـه، از اطراف کـعـبه            وزد عطـر حسیـنی بر مـشامش

به هر کوچه که رو کرد آتش و سنگ            به سر می‌ریخت از بالای بامش

خـداونـدا که دیـده مـیـهـمـان را            دو دست بسته، خون ریزد به کامش؟

سـفــیــر رهـــبـــر آزادگــان را            عجـب کردند مـردم احـتـرامش

نه تنها کوفـیان پیـمان شکسـتـند

از او پیـشانی و دندان شکـستـند

دریـغـا! پـردۀ حـرمـت دریـدنـد            به دامن نـنـگ عالم را خـریـدند

تنی که بهـتر از جان جهان بود            سـوی بـازار قـصابـان کـشـیدند

هـمان‌هایی که با او دست دادنـد            از او با دست بسته سر بـریـدند

ز تیر و خنجر و شمشیر و نیزه            به جسمش باغی از گل آفـریدند

ز هر زخـم بـدن کوچه‌به‌ کوچه            صـدای غـربـت او را شـنـیـدنـد

خدا داند که در یک شهر دشمن            از آن مـظـلـوم، تـنهـاتـر ندیـدند

جـدا کـردنـد ســر از پـیـکـر او

ز بـام افـتـاد هـم تن هـم سـر او

امیـر شهـر، هرسو دربه‌در بود            ز احوال دو طـفـلش بی‌خبر بود

دو چشم اشکبارش چون دو دریا            لب خشکش ز اشک دیده‌، تر بود

خـدا دانـد کـه هـنـگـام شـهـادت            دل از پیشانی‌اش بشکسته‌تر بود

مجـسّـم پـیـش چـشم اشکـبـارش            فراز نیـزه هـفـتاد و دو سر بود

گـمانم در نگـاهش لحـظه‌لحـظه            تنـور خـولی و قـرص قـمر بود

دعـا مـی‌کـرد بـر سـقـای بی‌آب            که از چشمش روان خون‌جگر بود

نگـاهـش بود در مـقـتـل هـماره

بـه رگ‌هـای گـلــوی پـاره‌ پـاره

: امتیاز

زبانحال مسلم بن عقیل علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : مهدی مقیمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : ترکیب بند

نـامـه دادم که بـیا سخـت پـشـیـمانم من            از همه رانده شـدم بی‌سر و سامانم من

بسـته رویم همه درها شده در حالی که            بین این مـردم بی عـاطفه مـهـمانـم من


سنگ خـوردم زِ سرِ بـام، خـدا می‌دانـد            بی کس و یـارم و تـنها و پـریـشانم من

این پـریـشـانیِ مـسـلـم که فـدای سر تو            نـگــران تـو و بـی آبـیِ طــفــلانـم مـن

به گمانم که تو هم عاقبتت مثل من است            میهمان هستم و چندیست که عطشانم من

لحـظه لحـظه متوسل به تو و ذکر توأم

هر قـدم ای پـسر فـاطـمه در فکـر توأم

در پسِ پردۀ این شهر فریب است فریب            عادت مردم این شهر عجیب است عجیب

مرد، در بینِ هـمه مـرد نـماها ایـنـجا...            پسر عوسجه، هانیّ و حبیب است حبیب

پـسـر فـاطـمـه برگـرد که نـامـوست را            طعنۀ کوفیِ بی‌رحم نصیب است نصیب

متوجه شدم این را که در این شهرِ نفاق            هر که از آلِ علی بود غریب است غریب

یادِ چشمانِ پر از مِهرِ تو تنها چیزیست            که در این مهلکه تسکین و طبیب است طبیب

همگـی اهل فـریـبـنـد و همه اهل نفـاق

گرچه در عهد شکستن همه دارند وفاق

من خـریـدار سـرِ دارم و سـردارِ تـوأم            تـو عـلـیِّ من و مـن مـیـثـم تـمـار تـوأم

با ادب می‌دهم از دور سلام از سرِ دار            در ادب پــیــروِ آدابِ عــلـمــدار تــوأم

یا حـسـین گـفـتـم و از بـام فـرو افـتـادم            تا بـفـهـمـند که تا مرز جـنون یـار توأم

قسمت این بود که لب تشنه دهم جان زِ غمت            غـمِ تو دارم و تب دارم و بیـمـار تـوأم

جان به راه تو اگر داد سفیرِ تو چه باک؟            جان خود را به تو سوگـند بدهکار توأم

راه خود را تو عوض کن تو کجا کوفه حسین

همۀ حرف من این است میا کوفه حسین

یـابـن زهــرا نـگــران تــوأم و آمـدنـت            نگـران تـوأم و قـصـۀ عـریـان شـدنـت

ترسم این است که یک روز ببیند زینب            که جسارت شده با سنگ و عصا بر بدنت

ترسم این است کـفـن بهر تو پـیدا نشود            ترسم این است بماند به روی خاک تنت

ترسم این است به یغما رود انگشتر تو            ترسم این است که غارت بشود پیرهنت

وای از پیـکـر مـجـروحِ عـلی اکـبر تو            وای از جـسـم لگـد مـالِ یـتـیـم حـسنت

ترسم این است که قربانیِ گودال شوی

نعـل تـازه بزنـند و تو لگـد مـال شـوی

: امتیاز

زبانحال مسلم بن عقیل علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : علیرضا خاکساری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

انـگـار در بـهـشت خـدا پـا گـذاشـتـیـم            وقـتـی قـدم به مـجــلس آقـا گـذاشـتـیـم
در این حـسیـنیه شهدا صف کـشیده‌اند            اینجا مـقـدس است که ما پا گـذاشـتـیم


با وحـدت عـقـیـده به کـثرت رسیده‌ایم            اینجا بجای واژۀ “من”، “ما” گـذاشتیم
شور و شعور ناب حـسینی خویش را            در خـیـمـۀ عـزا به تـمـاشا گـذاشـتـیـم
زانو زدیم اگرچه در این روضه‌ها ولی            دل را مـیان کـرب وبـلا جا گـذاشـتـیم
سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است            ما نیـز سر به دامن صحـرا گـذاشتـیـم
باز این چه رستخیز عظیم است”در حرم            گـویا قـدم به محـشر کـبری گـذاشـتـیم

امشب هر آنکه آمده مهمان مسلم است
حتی خود حـسین پریـشان مسـلم است

دلــداده‌ای بـخــاطــر دلــدار مــی‌رود            پیک امام ” و “محرم اسرار”می‌رود
تـرسی در او ز فـتـنـۀ إبن زیاد نیست            با غـیرت و شکـوه عـلی وار می‌رود
او نیز شیر بیشه‌ای از نسل هاشمی‌ست            تا قلب فـتـنـه “مـسـلـم کـرار “می‌رود
در یک نگاه کوفه ابوالفضل دیگری‌ست            با شـوکـت و جـلال عـلـمـدار می‌رود
مسـلم نـگـو بـیـا و بگـو مـیـثـم حـسین            آن میـثمی که خود به سر دار می‌رود
کوچه به کوچه شهر دو صد گونه فرقه را            در جـسـتـجـوی یـار فـداکـار مـی‌رود
مثل عموش خسته از اوضاع روزگار            مثـل عـمـوش دست به دیـوار می‌رود
بر دخـتـران آل عـلـی گـریـه می‌کـنـد            هر ساعـتی که بر سر بـازار می‌رود
مسلم اگرچه گرم نماز عـشای خویش            کـوفی سـراغ درهـم و دیـنـار می‌رود
خولی سراغ کعب نی و تازیـانه و            اشـعـث سراغ نـیـزۀ بـسـیـار مـی‌رود
تـیر سه شـعـبۀ دگـری می‌کـند شکـار            بـازار کـوفـه حـرمـله هـربار می‌رود
دارد سـنـان بـه شـهـر بـرای خـریـدن            سرنـیـزه‌ای شبـیه به مـسـمار می‌رود

با نام و یاد حضرت زهرا توان گرفت
بـالای بـام دار الـعـمـاره زبـان گـرفت

جز گریه بر غریبی تو راه چاره نیست            بر ظلـم‌های کوفه تـوان نـظاره نیست
از این به بعـد مـاه تـمام حـمـیـده باش            وقتی که آسمان شبش را ستاره نیست
دوم شهـید راه تـوأم، راضی‌ام حـسین            در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست
جـز تـازیـانـه بر کـمر هر پـیاده و            جز تیغ تـیز بر کمر هر سواره نیست
این مسـلخی که دور و بر کوفه دیده‌ام            جای سپـیدی گـلوی شـیرخواره نیست
ایـنـجـا کـفـن برای تو پـیـدا نـمی‌شـود            جز بوریا برای تـنی پـاره پاره نیست
إرجع الی مدیـنه …پـدر مـادرم فـدات            إرجع الی مدینه …مجالی دوباره نیست

شرمـنـده‌ام که نـامـه نوشـتم بیا حسین
شرمـنده‌ام که نـامه نـوشـتم بیا حـسین

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر تغییر داده شد! همانگونه که کتب: تاریخ الامم والملوک ۵ /۳۷۵؛ اللهوف ۴۰؛ مُثیرُالأحْزان ۱۱۲؛ الکامل فی‌التّاریخ۱۱ /۱۱۶؛ بحارالأنوار۴۴ /۳۳۸؛ منتهی‌الآمال ۳۶۵؛ نفس‌المهموم ۸۲؛ مقتل امام حسین ۱۵۳؛ مقتل مقرّم ۵۶؛ قمقام ۲۸۵؛ مقتل جامع ۱ /۴۸۴ ذکر شده است اولین شهید کربلا کسی به نام سلیمان معروف به ابارزین است که همزمان با مسلم بن عقیل نامۀ سیدالشهدا را برای اهالی بصره برد، ابن زیاد ملعون قبل از آنکه به کوفه بیاید در شهر بصره سلیمان را به شهادت رساند سپس به کوفه آمد.

اول شهـید راه تـوأم، راضی‌ام حـسین            در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست

بیات زیر به دلیل مستند نبودن داستان شریح قاضی حذف شد

قاضی شریح خون تو را هم مباح خواند            جز حکم قتل صبر تو روی مناره نیست

زبانحال مسلم بن عقیل علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : محمود ژولیده نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

مسلمم، دار و ندارم را به دار آویخـتند            کینه‌های بدر و خیبر را سرِ من ریختند
دوست و دشمن ز یک وعده بهم آمیختند            کوفه را با دِرهم و دینار بر انگـیخـتـند


بـشکـند دستم، نـوشـتـم نامـه: ای آقا بیا
ای فدایت جان من، جان علی کوفه میا

مُلک ری آمال کوفی شد، رها شد اهلبیت            از مدارِ زندگی هاشان، جدا شد اهلبیت
بعد از این بر غصه و غم مبتلا شد اهلبیت            من چگویم، تا قیامت در عزا شد اهلبیت

وای اگر پایت رسد در کوفه ای آقای من
خود ز بـالای قـنـاره بـشـنوی آوای من

یاورم با خون و جانم مکتبت را یا حسین            نـشـنـوم من نـالۀ زیر لبت را یا حـسین
آمدی! همره مـیـاور زینبت را یا حسین            شیرخواره طفلِ بی تاب و تبت را یاحسین

گر بپرسد، من چگویم در جواب فاطمه
ذبـح شد تـنهـا سـفـیـر انـقـلاب فـاطـمه

ذبح کردن کار آسانی است بین کوفیان            جای رهبر سیم و زر شد نور عینِ کوفیان
نیست شور انقلابی، شور و شین کوفیان            با تو اصلاً فـرقها دارد حسینِ کـوفـیان

میدهند اینجا به یک خلخال، شمشیرِ گِران
دیـنـشان دارد بهای گـوشـوارِ دخـتران

اهل دنـیایـند و خود فکـر قیامت نیستند            یـارِ کـفـارند و انصار امامت نـیـسـتـند
روز فتنه، فکر چیزی جز غرامت نیستند            ناسزا گـویـند و دارای کـرامت نیـسـتند

گر غریب افتد کسی، گودال اینجا می‌کنند

هر چه آید دستشان بر پیکر او می‌زنند

وای اگر افتد اسیری دستِ این نامردها            گریه را پاسخ دهند از خنده این بی‌دردها
وای بر حال یتـیـمان در کفِ ولگـردها            می‌تکانند از سرِ طفلان به سیلی، گَردها

زیر دست و پا بیفتد هر که بی‌بابا شود
دستِ جلادان بیـفـتد هر کسی تنها شود

وای از روزی که زینب با تو گردد روبرو            از نوک نیزه کنی با خواهر خود گفتگو
دخترت از روی ناقه در پی‌ات در جستجو            می‌کند با اشک، روی زخمی‌اش را شستشو

در همینجا دشمنت او را شماتت می‌کند
رأس تو قرآن چو خوانَد رفع تهمت می‌کند

: امتیاز

زبانحال مسلم بن عقیل علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : محمود اسدی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

پـسـر فــاطـمـه افـتـاده ز پـا یــاور تـو            پـیکـرم بـاد به قـربـان سـر و پیکـر تو

با تو اینـقـدر بگـویم که دگـر کـوفه میا            می‌زند مـوج؛ دورویی، نشود بـاور تو


کوچه‌هایش چقَدَر مثل مدینه تنگ است            بـود ذکـر لـب من نـام خـوش مـادر تو

جان زینب تو میا کاش ز ره برگـردی            بیـم دارم به اسـارت بـرود خـواهـر تو

بعد تو نیّت این کوفی بی دین این است            که بـریـزند به خـیـمـه به سرِ دختر تو

مـثـل تـسـبـیـح که پـاره شـود از هم آقا            ترسم آن است بریزد به زمین اکـبر تو

تــرس دارم بـخـنـدنـد بـه زانـو زدنـت            نـکـنـد تـا که بـبـیـنـند دو چـشـم تـر تو

خولی از بهر سرت نقشه کشیده برگرد            قصد دارد که به خورجین بگذارد سر تو

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر حذف شد! لازم به ذکر است در زمان دستگیری و شهادت حضرت مسلم هیچ صحبتی از کشتن سیدالشهدا علیه‌السلام و غارت و ... نه در بین مردم و نه حتی در دارالأماره کوفه نبوده است چنانچه ابن زیاد در پاسخ وصایای مسلم پاسخ می­دهد « حسین هم اگر به کوفه نیاید با او کاری ندارم » مردم نیز بخاطر تهدیدهای ابن زیاد و ترس از جانشان مسلم را تنها گذاشتند و او را یاری نکردند. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

قـصـد دارنـد بـخـنـدنـد به زانـو زدنت            قصد شان است ببـیـنـند دو چـشم تر تو

زبانحال مسلم بن عقیل علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : رسول عسگری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

مثل حال و روز تو بنگر پریشانم حسین            بی‌سر و سامانم و در کوفه حیرانم حسین

تشنگی از یک طرف دلواپسی از یک طرف            من برای اُمّ کـلـثـوم تو گـریانم حـسـین


جان من ناقابل است قربان دندان های تو            گـر امـانم را بریـده درد دنـدانم حـسین

نامه دادم؛ گر بیایی خون تو پای من است            آه الهـی بشکـند دسـتـم پـشـیـمانم حسین

روزگاری من سفیرت بودم و با اجر و قرب            روزگارم را بخوان حالا ز چشمانم حسین

یک شبه رأی همه برگشته و حالا ببین            خانۀ یک پیر زن؛ سرداب پنهانم حسین

کـوفه بـد تـا کـرده با آل عـلی از اولش            اینکه می‌گـویم نـیا فکـر جوانانم حسین

حق من این بوده که از مسلخ آویزان شوم؟            گیرم اصلا خارجی و نا مسلمانم حسین

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به جهت حفظ بیشتر شأن اهل بیت و انتقال بهتر معنای شعر تغییر داده شد.

مثل موهای پـریشانت پـریـشـانم حسین            بی‌سر و سامانم و در کوفه حیرانم حسین

بیات زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید

یک شبه رأی همه برگشته و حالا ببین            خانۀ یک پیر زن؛ سردابه پنهانم حسین